حکایت ما آدما عجب حکایتیه! تا دیروز از گرما می نالیدیم امروز از سرما...وقتی می دیدیم یه چیزی کم داریم زود برآورده اش می کردیم اما فردا باز می دیدیم کمبود یه چیز دیگه داریم.شاید صدها بار حرفی را بازگو می کردیم اما یک بار خودمان شخصا برای انجام أن کار اقدام نمی کردیم انگار منتظر بودیم یکی بیاد یه معجزه ای کنه...همیشه دوست داشتیم به دیگران اون چیزی که دوست دارند بشنوند بگیم ولی در خفا چیزی را که دوست نداشتن می گفتیم...خیلی وقته دوست داریم یکی بیاد خودمونو به خودمون نشون بده اما می ترسیم شاید اونی که ازش حرف میزنه اونقدر با ما فاصله داشته باشه که خودمونو نشناسیم...خیلی وقتا به سلام بچه ها جواب نمی دیم اما حاضریم جلو بزرگترها سر تعظیم فرود بیاریم...خیلیا خیلی از کارای خوب ما رو نمی بینن اما همینکه ازمون خطایی سرزد...انگار به کام آدما خوبی،ترش شده!...خیلی از ماها به اون چیزی که هستیم قانع ایم البته بعضیا اصلا نمی دونن چی هستن! خیلیای دیگه هم نمی دونن تا کجا می تونن وجود داشته باشن!...وقتی برای یکی از ماها مشکلی پیش میاد خیلیا پا پس میکشن اما وقتی حلیم میدن همه پا پیش میذارن...خلاصه حکایت ما آدما عجب حکایتیه!
نظرات شما عزیزان:
|
About
شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی/ هر گزندی که به هر کس رسد از خویشتن است Archivesآذر 1391شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 Authorsحلف الفضولLinks
آخرین نظرات تبادل لینک هوشمند LinkDump
حمل و ترخیص خرده بار از چین Categories |